Ganje Hozour audio Program #997
M4A•Episode hjem
Manage episode 400965033 series 1755842
Indhold leveret af Parviz Shahbazi. Alt podcastindhold inklusive episoder, grafik og podcastbeskrivelser uploades og leveres direkte af Parviz Shahbazi eller deres podcastplatformspartner. Hvis du mener, at nogen bruger dit ophavsretligt beskyttede værk uden din tilladelse, kan du følge processen beskrevet her https://da.player.fm/legal.
برنامه شماره ۹۹۷ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی تاریخ اجرا: ۱۳ فوریه ۲۰۲۴ - ۲۵ بهمن ۱۴۰۲برای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۹۷ بر روی این لینک کلیک کنیدبرای دانلود فایل صوتی برنامه با فرمت mp3 بر روی این لینک کلیک کنید.متن نوشته شده برنامه با فرمت PDF (نسخهی مناسب پرینت رنگی)متن نوشته شده برنامه با فرمت PDF (نسخهی مناسب پرینت سیاه و سفید)متن نوشته شده پیغامهای تلفنی برنامه با فرمت PDF (نسخهی مناسب پرینت رنگی)متن نوشته شده پیغامهای تلفنی برنامه با فرمت PDF (نسخهی مناسب پرینت سیاه و سفید)تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF (نسخه ریز مناسب پرینت)تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF (نسخه درشت مناسب خواندن با موبایل) خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتیخوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویریبرای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی بر روی این لینک کلیک کنید.مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #257, Divan e Shamsلعلِ لبش داد کنون مر مراآنچه تو را لعل کُنَد، مرمراگُلبُنِ خندان به دل و جان بگفت:برگِ مَنَت هست، به گُلشن برآگر نخریدهست جهان را ز غممژده چرا داد خدا: «کِاشْتَریٰ»(۱)؟*در بُنِ خانهست جهان، تنگ و منگزود برآیید به بامِ سراصورتِ اقبالِ(۲) شکَرریز گفت:شُکر چو کم نیست، شکایت چرا؟ساغر، بر دست، خرامان رسیدفخرِ من و فخرِ همه ماوَرا(۳)جامِ مُباح(۴) آمد، هین نوش کُنبازرَه از غابر(۵) و از ماجَراساغَرِ(۶) اوّل چو دَوَد بر سرتسجده کند عقل، جنونِ تو رافاش مکن فاش، تو اسرارِ عرشدر سخنی زاده ز تَحْتَ الثَّریٰ(۷)*قرآن کریم، سورهٔ توبه (۹)، آیهٔ ۱۱۱Quran, At-Tawba(#9), Line #111«إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَىٰ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ…» « خداوند، جان و مال مؤمنان را به بهای بهشت خریده است…»(۱) اِشترىٰ: خريد(۲) اقبال: بخت، كنايه از تجلّی خداوند(۳) ماوَرا: منظور همهٔ موجودات و مخلوقات است.(۴) مُباح: حلال، جامِ مُباح: شرابِ حلال(۵) غابر: گذشته(۶) ساغَر: جام، باده، می(۷) تَحْتَ الثَّریٰ: زیرِ خاک، زیرِ زمین------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #257, Divan e Shamsلعلِ لبش داد کنون مر مراآنچه تو را لعل کُنَد، مرمراگُلبُنِ خندان به دل و جان بگفت:برگِ مَنَت هست، به گُلشن برآمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۸۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1383مسجدست آن دل، که جسمش ساجدستیارِ بَد خَرُّوبِ(۸) هر جا مسجدستیارِ بَد چون رُست در تو مِهرِ اوهین ازو بگریز و کم کن گفتوگوبرکَن از بیخش، که گر سَر برزندمر تو را و مسجدت را برکَنَدعاشقا، خَرّوبِ تو آمد کژیهمچو طفلان، سویِ کژ چون میغژی(۹)؟(۸) خَرُّوب: گیاه خَرنُوب که بوتهای بیابانی و مرتفع و خاردار است و در هر بنایی بروید آن را ویران میکند.(۹) میغژی: فعل مضارع از غژیدن، به معنی خزیدن بر شکم مانند حرکت خزندگان و اطفال.------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۷۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1377گفت: اندر تو چه خاصیّت بُوَد؟گفت: من رُستَم(۱۰)، مکان ویران شود(۱۰) رُستَن: روییدن------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۸۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #385چون چنین وسواس دیدی، زود زودبا خدا گَرد و، درآ اندر سجودمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۸۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #387آن زمان کِت امتحان مطلوب شدمسجدِ دینِ تو، پُر خَرُّوب شدمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۵۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #550چون زِ زنده مُرده بیرون میکُنَدنَفْسِ زنده سویِ مرگی میتَنَدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2840, Divan e Shamsتو چو بازِ پایبسته، تَنِ تو چو کُنده بَر پاتو به چنگِ خویش باید که گِره ز پا گشاییمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1444بال، بازان را سویِ سلطان بَرَدبال، زاغان را به گورستان بَرَدبازگَرد اکنون تو در شرحِ عدمکه چو پازهر است و پنداریش سَممولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۸۲۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3827اندرآ، اکنون که جَستی از خَطَرسنگ بودی، کیمیا کردت گُهَررَستهای(۱۱) از کفر و خارستانِ اوچون گُلی بشْکُف به سَروستانِ(۱۲) هو(۱۳)(۱۱) رَستهای: رها شدهای(۱۲) سَروستان: جایی که درخت سرو در آن بسیار روید.(۱۳) هو: هستیالله، زندگی، خداوند------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #257, Divan e Shamsگر نخریدهست جهان را ز غممژده چرا داد خدا: «کِاشْتَریٰ»؟قرآن کریم، سورهٔ توبه (۹)، آیهٔ ۱۱۱Quran, At-Tawba(#9), Line #111«إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَىٰ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ…» « خداوند، جان و مال مؤمنان را به بهای بهشت خریده است…»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۳۷۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2372, Divan e Shamsکه بُوَد آب که دارد به لطافت صفتِ او؟که دو صد چشمه برآرَد ز دلِ مَرمَر و خاره(۱۴)(۱۴) خاره: سنگِ خارا، نوعی سنگِ سخت------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۲۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1258چون کند چَکچَک(۱۵)، تو گویش: مرگ و دردتا شود این دوزخِ نَفْسِ تو سردتا نسوزد او گلستانِ تو راتا نسوزد عدل و احسانِ تو را(۱۵) چَکچَک: آوازِ سوختن فتیلهٔ چراغ------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #179, Divan e Shamsچون لبِ لعلش صلایی(۱۶) میدهدگر نِهای چون خاره و مرمر، بیا(۱۶) صلا: دعوتِ عمومی------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۳۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1378برگِ بیبرگی، تو را چون برگ شدجانِ باقی یافتیّ و، مرگ شد(۱۷)(۱۷) مرگ شد: مرگ رفت و گذشت------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۲۷۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2279, Divan e Shamsاز لذّتِ بوهایِ او، وز حُسن و از خوهایِ اووز قُلْ تَعٰالوهایِ(۱۸) او جانها به درگاه آمدهقرآن کریم، سوره انعام (۶)، آیه ۱۵۱ Quran, Al-An’aam(#6), Line #151«قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ... .»«ای پیامبر بگو: به سوی من آیید که بر شما خوانم آنچه را که پروردگارتان بر شما حرام کرده است… .»(۱۸) قُلْ تَعٰالَو: قُلْ تَعٰالَوا، بگو بالا بیایید------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ١۶۷۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1674, Divan e Shamsقُل تَعالوا آیتی است از جذبِ حقما به جذبهٔ حق تعالی میرویممولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۰۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2011قُل تَعالَوْا قُل تَعالَوْا گفت رَبای سُتورانِ(۱۹) رَمیده از ادب(۱۹) سُتور: حیوانِ چهارپا همانند اسب و الاغ------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۵۰۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2509غُلْغُل و طاق و طُرُنب(۲۰) و گیر و دارکه نمیبینم، مرا معذور دار(۲۰) طاق و طُرُنب: سر و صدا------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1359ننگرم کس را و گر هم بنگرماو بهانه باشد و، تو مَنْظَرم(۲۱)عاشقِ صُنعِ تواَم در شُکر و صبر(۲۲)عاشقِ مصنوع کی باشم چو گَبر(۲۳)؟عاشقِ صُنعِ(۱۴) خدا با فَر بوَدعاشقِ مصنوعِ(۱۵) او کافر بُوَد(۲۱) مَنْظَر: جای نگریستن و نظر انداختن(۲۲) شُکر و صبر: در اینجا کنایه از نعمت و بلاست.(۲۳) گبر: کافر(۲۴) صُنع: آفرینش(۲۵) مصنوع: آفریده، مخلوق------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۰۰۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2006قُلْ تَعالَوْا گفت از جذبِ کَرَمتا ریاضتْتان دهم، من رایِضَم(۱۶)(۲۶) رایِض: تربیت کنندهٔ اسب و ستور------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۹۲۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3927مرگِ بیمَرگی(۲۷) بُوَد ما را حلالبرگِ بیبرگی(۲۸) بُوَد ما را نَوال(۲۹)(۲۷) مرگِ بیمرگی: مرگ به منِذهنی(۲۸) برگِ بیبرگی: آگاه شدن عدم از خودش در مرکزِ ما(۲۹) نَوال: عطا و بخشش------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۷۶۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #762پس در آ در کارگه، یعنی عدمتا ببینی صُنع(۳۰) و صانع(۳۱) را به هم(۳۰) صُنع: آفرینش(۳۱) صانع: آفریدگار------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۴۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #145برگِ تَن بیبرگیِ جان است زوداین بباید کاستن، آن را فزودمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۴۶۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1463مشتریِّ ماست اللهُاشْتَریٰاز غمِ هر مشتری هین برتر آ«کسی که فرموده است: «خداوند میخرد»، مشتری ماست.به هوش باش، از غم مشتریانِ فاقد اعتبار بالاتر بیا.»مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۳۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1232نه تو اَعطَیناکَ کَوثَر خواندهای؟پس چرا خشکی و تشنه ماندهای؟قرآن کریم، سورهٔ کوثر (۱۰۸)، آیهٔ ۱Quran, Al-Kawthar(#108), Line #1«إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ.»«ما كوثر را به تو عطا كرديم.»یا مگر فرعونی و کوثر چو نیلبر تو خون گشتهست و ناخوش، ای عَلیل(۳۲)توبه کن بیزار شو از هر عَدو(۳۳)کو ندارد آبِ کوثر در کدوهرکه را دیدی ز کوثر سرخرواو محمّدخوست با او گیر خوتا اَحَبَّ لـِلَّه(۳۴) آیی در حسابکز درختِ احمدی با اوست سیبهر که را دیدی ز کوثر خشکلبدشمنش میدار همچون مرگ و تبگر چه بابایِ تو است و مامِ(۳۵) توکو حقیقت هست خونآشامِ تو(۳۲) عَلیل: بیمار، رنجور، دردمند(۳۳) عَدو: دشمن(۳۴) اَحَبَّ لـِلَّه: دوست داشت برای خدا(۳۵) مام: مادر------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۵۷۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3574تاجِ کَرَّمْناست بر فرقِ سَرَتطُوقِ(۳۶) اَعْطَیناکَ آویزِ برت(۳۶) طُوق: گردنبند------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۷۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3773تو زِ کَرَّمْناٰ بَنی آدم شَهیهم به خشکی، هم به دریا پا نهیقرآن کریم، سورهٔ اسراء (۱۷)، آیهٔ ۷۰Quran, Al-Israa(#17), Line #70«وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَىٰ كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلًا»«و ما فرزندانِ آدم را بس گرامی داشتیم و آنان را در خشکی و دریا بر مرکبها سوار کردیم و ایشان را از غذاهای پاکیزه روزی دادیم و آنان را بر بسیاری از آفریدگان برتری بخشیدیم.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4678چون به من زنده شود این مُردهتنجانِ من باشد که رو آرَد به منمن کنم او را ازین جان محتشم(۳۷)جان که من بخشم، ببیند بخششمجانِ نامحرم نبیند رویِ دوستجز همآن جان کاَصلِ او از کویِ اوستدر دَمَم، قصّابوار این دوست راتا هِلَد(۳۸) آن مغزِ نغزش، پوست را(۳۷) مُحْتَشَم: جلیل، باحشمت، شکوهمند(۳۸) هِلَد: گذاشتن، اجازه دادن، فروگذاشتن------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۱۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3137گفت: رُو، هر که غمِ دین برگزیدباقیِ غمها خدا از وی بُریدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1557, Divan e Shamsخود مَنْ جَعَلَ اَلْـهُمُومِ هَمّاًاز لفظِ رسول خوانده استمحدیث«مَنْ جَعَلَ الْهُمُومَ هَمًّا وَاحِدًا هَمَّ الْمَعَادِ كَفَاهُ اللَّهُ هَمَّ دُنْيَاهُ وَمَنْ تَشَعَّبَتْ بِهِ الْهُمُومُ فِي أَحْوَالِ الدُّنْيَا لَمْ يُبَالِ اللَّهُ فِي أَىِّ أَوْدِيَتِهِ هَلَكَ.» «هر کس غمهایش را به غمی واحد محدود کند، خداوند غمهای دنیوی او را از میان میبرد. و اگر کسی غمهای مختلفی داشته باشد، خداوند به او اعتنایی نمیدارد که در کدامین سرزمین هلاک گردد.»مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۶۰۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #601گفت پیغمبر: خداش ایمان ندادهر که را صبری نباشد در نهادمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3214علّتی بتّر ز پندارِ کمالنیست اندر جانِ تو ای ذُودَلال(۳۹)(۳۹) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3240کرده حق ناموس را صد من حَدید(۴۰)ای بسی بسته به بندِ ناپدید(۴۰) حَدید: آهن------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3219در تگِ(۴۱) جو هست سِرگین ای فَتیٰ(۴۲)گرچه جو صافی نماید مر تو را(۴۱) تگ: ته و بُن(۴۲) فَتیٰ: جوان، جوانمرد------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۶۷۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2670حکمِ حق گسترد بهرِ ما بِساط(۴۳)که بگویید از طریقِ انبساط(۴۳) بِساط: هرچیز گستردنی مانند فرش و سفره------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۱۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1130چون ملایک، گوی: لا عِلْمَ لَناتا بگیرد دستِ تو عَلَّمْتَنامانند فرشتگان بگو: «ما را دانشی نیست» تا «جز آنچه به ما آموختی» دستِ تو را بگیرد.مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۱۷۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3175چون ملایک گو که لا عِلْمَ لَنایا الهی، غَیْرَ ما عَلَّمْتَنا«مانند فرشتگان بگو: «خداوندا، ما را دانشی نیست جز آنچه خود به ما آموختی.»»قرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۳۲Quran, Al-Baqarah(#2), Line #32« قَالُوا سُبْحَانَکَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا ۖ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ.»« گفتند: منّزهى تو. ما را جز آنچه خود به ما آموختهاى دانشى نيست. تويى داناى حكيم.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1344, Divan e Shamsدم او جان دَهَدَت رو ز نَفَخْتُ(۴۴) بپذیرکارِ او کُنْ فَیکون است نه موقوفِ علل(۴۴) نَفَخْتُ: دمیدم------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3196تا کنی مر غیر را حَبْر(۴۵) و سَنی(۴۶)خویش را بدخُو و خالی میکنی(۴۵) حَبر: دانشمند، دانا(۴۶) سَنی: رفیع، بلند مرتبه------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #151مردهٔ خود را رها کردهست اومردهٔ بیگانه را جوید رَفومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۴۷۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #479دیده آ، بر دیگران، نوحهگریمدّتی بنشین و، بر خود میگِریمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2636از قَرین بی قول و گفتوگویِ اوخو بدزدد دل نهان از خویِ اومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1421میرود از سینهها در سینههااز رهِ پنهان، صلاح و کینههامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۸۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4856گرگِ درّندهست نفسِ بَد، یقینچه بهانه مینهی بر هر قرین؟مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۵۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3514بر قرینِ خویش مَفزا در صِفتکآن فراق آرد یقین در عاقبتمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #257, Divan e Shamsدر بُنِ خانهست جهان، تنگ و منگزود برآیید به بامِ سرامولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۴۰۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2404دوزخست آن خانه کآن بیروزن استاصلِ دین، ای بنده روزَن کردن استتیشهٔ(۴۷) هر بیشهای کم زَن، بیاتیشه زَن در کندنِ روزن، هَلا(۴۸)(۴۷) تیشه: تبر(۴۸) هَلا: آگاه باش------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ٢٣١٣Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2313در بُنِ چاهی همیبودم زَبون(۴۹)در همه عالَم نمیگنجم کنون(۴۹) زَبون: خوار و پست------------مولوی، ديوان شمس، ترجیعات، ترجیع شمارهٔ چهل و سومRumi (Molana Jalaleddin) Poem (Tarjiaat) #43, Divan e Shams زین دودناکخانه(۵۰) گشادند روزنیشد دود و، اندر آمد خورشیدِ روشنیآن خانه چیست؟ سینه، و آن دود چیست؟ فکرز اندیشه گشت عیشِ تو اشکستهگردنی(۵۰) دودناک: آمیخته به دود، پردود، دودآگین------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1611, Divan e Shamsز درم راه نباشد، ز سرِ بام و دریچهسَتَرَ اللهُ عَلَیْنٰا(۵۱) چه عَلالایِ(۵۲) تو دارم(۵۱) سَتَرَ اللهُ عَلَیْنٰا: خداوند بر ما پوشانید.(۵۲) عَلالا: بانگ و فریاد، هیاهو، سروصدا------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۸۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #582, Divan e Shamsخُنُک جانی که بر بامَش همی چوبَک زَنَد(۵۳) امشبشود همچون سَحَر خندان، عَطایِ بی عدد بیند(۵۳) چوبَک زدن: پاسبانی کردن، نگهبانی کردن------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۷۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #771, Divan e Shamsدل تو مثالِ بام است و، حواسْ ناودانهاتو ز بام آب میخور که چو ناودان نماندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #257, Divan e Shamsصورتِ اقبالِ شکَرریز گفت:شُکر چو کم نیست، شکایت چرا؟مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۵۱۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3517کافیَم، بدْهم تو را من جمله خیربیسبب، بیواسطهٔ یاریِ غیرکافیَم بینان تو را سیری دهمبیسپاه و لشکرت میری دهمبیبهارت نرگس و نسرین دهمبیکتاب و اوستا تلقین دهمکافیَم بیداروَت درمان کنمگور را و چاه را میدان کنممولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۳۸۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3389با حضورِ آفتابِ باکمالرهنمایی جُستن از شمع و ذُبال(۵۴)با حضورِ آفتابِ خوشمَساغ(۵۵)روشنایی جُستن از شمع و چراغ بیگمان تَرکِ ادب باشد ز ماکفرِ نعمت باشد و فعلِ هوا(۵۴) ذُباله: فتیله، فتیلۀ شمع یا چراغ(۵۵) خوشمَساغ: خوشرفتار، خوشمدار------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۵۲۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2528شهرِ ما فردا پُر از شِکَّر شودشِکَّر ارزانَست، ارزانتر شودمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1408عقلْ قربان کُن به پیشِ مصطفیٰحَسْبِیَالـلَّه گو که اَللهام کَفیٰقرآن کریم، سوره نساء (۴)، آیه ۴۵Quran, An-Nisaa(#4), Line #45« وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِأَعْدَائِكُمْ ۚ وَكَفَىٰ بِاللَّهِ وَلِيًّا وَكَفَىٰ بِاللَّهِ نَصِيرًا.»« خدا دشمنان شما را بهتر مىشناسد و دوستى او شما را كفايت خواهد كرد و يارى او شما را بسنده است.»قرآن کریم، سورهٔ زمر (۳۹)، آیهٔ ۳۶Quran, Az-Zumar(#39), Line #36«أَلَيْسَ الـلَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ… .»«آيا خدا براى نگهدارى بندهاش كافى نيست… ؟»قرآن کریم، سورهٔ زمر (۳۹)، آیهٔ ۳۸Quran, Az-Zumar(#39), Line #38«…قُلْ حَسبِیَالـلَّه… .»«...بگو: خدا براى من بس است… .»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۶۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #560, Divan e Shamsلذّتِ بیکرانهایست، عشق شدهست نام اوقاعده خود شکایت است، ورنه جفا چرا بُوَد؟مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۹۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #914, Divan e Shamsز ناسپاسیِ ما بسته است روزنِ دلخدای گفت که انسان لِربِّه لَکَنودقرآن کریم، سوره عادیات (۱۰۰)، آیه ۶Quran, Al-Adiyat(#100), Line #6«إِنَّ الْإِنْسَانَ لِرَبِّهِ لَكَنُودٌ.»«همانا آدمی نسبت به پروردگارش بسیار ناسپاس است.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #21, Divan e Shamsاین دو ره آمد در روش یا صبر یا شُکرِ نعمبی شمعِ رویِ تو نتان(۵۶) دیدن مرین دو راه را(۵۶) نَتان: نتوان------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #257, Divan e Shamsساغر، بر دست، خرامان رسیدفخرِ من و فخرِ همه ماوَرامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #259, Divan e Shamsمست شویّ و شهِ مستان شویچونکه بگردانَد پیمانه رامولوی، دیوان شمس، ترجیعات، ترجیع بیستمRumi (Molana Jalaleddin) Poem (Tarjiaat) #20, Divan e Shamsجام بر دست، به ساقی نگرانیم همهفارغ از غصّهٔ هر سود و زیانیم همهمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۴۹۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2497من، ز فخرِ انبیا سر چون کَشَم؟خوردهام حلوا و، این دَم سرخوشممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #34, Divan e Shamsآمد شرابِ آتشین، ای دیوِ غم کنجی نشینای جانِ مرگاندیش(۵۷)، رُو، ای ساقیِ باقی در آ(۵۷) مرگاندیش: آن که پیوسته در اندیشهٔ مردن باشد. مجازاً من ذهنی که با اندیشیدن و عمل به آن خودش را تباه میسازد.------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2104, Divan e Shamsجامِ بقا گیر و بِهِل(۵۸) جامِ خوابپرده بُوَد خواب و حجابِ عیانساقیِ باقیست خوش و عاشقانخاکِ سیه بر سرِ این باقیانزهر از آن دستِ کریمش بنوشتا که شوی مِهتَرِ(۵۹) حلواییان(۵۸) بِهِل: رها کن(۵۹) مِهتَر: بزرگتر------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #257, Divan e Shamsجامِ مُباح آمد، هین نوش کُنبازرَه از غابر و از ماجَرامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2029, Divan e Shamsای عاشقِ جَریده(۶۰)، بر عاشقان گُزیدهبگذر ز آفریده، بنگر در آفریدن(۶۰) جَریده: یگانه، تنها------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۲۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1227, Divan e Shamsهر لحظه و هر ساعت یک شیوهٔ نو آرَدشیرینتر و نادرتر زآن شیوهٔ پیشینشمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2244بر گذشته حسرت آوردن خطاستباز نآید رفته، یادِ آن هَباست(۶۱)(۶۱) هَبا: مخفّف هَباء به معنی گرد و غبار پراکنده. در اینجا به معنی بیهوده است.------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #559تا گشایدَ عُقدهٔ(۶۲) اِشکال رادر حَدَث(۶۳) کردهست زرّینبیل راعقده را بگشاده گیر ای مُنتهی(۶۴)عقدهیی سختست بر کیسهٔ تهیدر گشادِ عُقدهها گشتی تو پیرعقدهٔ چندی دگر بگشاده گیر(۶۲) عُقده: گره(۶۳) حَدَث: سرگین، مدفوع(۶۴) مُنتهی: به پایانرسیده، کمالیافته------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #259, Divan e Shamsبیخودم و مست و پراکندهمغزور نه نکو گویم افسانه رامولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۵۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2253گفت دیگر: بر گذشته غم مخَورچون ز تو بگذشت، زآن حسرت مَبَرمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶٢Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4462عزمها و قصدها در ماجَراگاهگاهی راست میآید تو راتا به طَمْعِ(۶۵) آن دلت نیّت کندبارِ دیگر نیّتت را بشکند(۶۵) طَمْع: زیادهخواهی، حرص، آز------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #257, Divan e Shamsفاش مکن فاش، تو اسرارِ عرشدر سخنی زاده ز تَحْتَ الثَّریٰمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۹۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #92, Divan e Shamsخَمُش باش، خَمُش باش، در این مَجمعِ اوباش(۶۶)مگو فاش، مگو فاش ز مولی(۶۷) و ز مولا(۶۶) اوباش: مردمِ فرومایه و بیسروپا(۶۷) مولی: آقا و سرور، بَرده و وابسته------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #259, Divan e Shamsراز مگو، رُو عَجَمی(۶۸) ساز خویشیاد کُن آن خواجهٔ عَلْیانه(۶۹) را(۶۸) عَجَمی: ناشی، ناوارد، لال، بیزبان، مجازاً غافل و نادان(۶۹) عَلْیانه: عالیقدر، شریف------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۶۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #563, Divan e Shamsچراغَست این دلِ بیدار به زیرِ دامنش میداراز این باد و هوا بگذر، هوایش شور و شر داردمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۲۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2219, Divan e Shamsمن به گوشِ تو سخنهای نهان خواهم گفتسَر بجنبان که بلی، جز که به سَر هیچ مگومولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۶۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3630عزمِ ره کردند آن هر سه پسرسویِ اَملاکِ(۷۰) پدر رسمِ سفر در طوافِ شهرها و قلعههاشاز پیِ تدبیرِ دیوان و معاش(۷۱) دستبوسِ شاه کردند و وِداعپس بدیشان گفت آن شاهِ مُطاع(۷۲)هر کجاتان دل کَشَد، عازم شویدفی اَمانِ الله(۷۳)، دستافشان(۷۴) رَوید غیرِ آن یک قلعه، نامش هُشرُباتنگ آرَد بر کُلَهداران(۷۵) قبا(۷۶) الله الله زآن دِزِ(۷۷) ذاتُالصُّوَر(۷۸)دُور باشید و بترسید از خطررو و پشتِ بُرجهاش و سقف و پستجمله تمثال(۷۹) و نگار و صورت است همچو آن حُجرهٔ(۸۰) زلیخا پُر صُوَر(۸۱)تا کند یوسف به ناکامش(۸۲) نظر چونکه یوسف سویِ او میننگریدخانه را پُر نقشِ خود کرد از مَکید(۸۳)تا به هر سو کِهنْگَرَد آن خوشعِذار(۸۴)رویِ او را بیند او بیاختیار بهرِ دیدهٔ روشنان، یزدانِ فرد(۸۵)شش جهت را مَظْهَرِ(۸۶) آیات کرد تا به هر حیوان و نامی(۸۷) کهنْگََرَنداز ریاضِ(۸۸) حُسنِ رَبّانی(۸۹) چرندبهرِ این فرمود با آن اِسْپَه(۹۰) اوحَیْثُ وَلَّیْتُم فَثَمَّ وَجْهُهُ از اینرو خداوند خطاب به خیلِ مؤمنان فرمود: به هر طرف که روی کنید همانجا ذات الهی است.قرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۱۱۵Quran, Al-Baqarah(#2), Line #115«وَلِله الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ ۚ فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللهِ ۚ إِنَّ اللهَ وَاسِعٌ عَلِيمٌ»«مشرق و مغرب از آن خداست. پس به هر جاى كه رو كنيد، همان جا رو به خداست. خدا فراخرحمت و داناست.»(۷۰) اَملاک: جمعِ مُلک، داراییها(۷۱) مَعاش: زندگی، زندگانی(۷۲) مُطاع: آنکه مورد اطاعت باشد، آنکه از امرِ او اطاعت کنند.(۷۳) فِی اَمانِ الله: در امانِ خدا(۷۴) دستافشان: در حال دست زدن و رقصیدن. کنایه از شادمانی و شعف(۷۵) کُلَهدار: مخفّفِ کُلاهدار، به معنی پادشاه، شاهزلده، بزرگ(۷۶) قبا را بر کسی تنگ آوردن: کنایه از عرصه را بر کسی تنگ کردن(۷۷) دِز: دژ(۷۸) ذاتُالصُّوَر: پُرنقش و نگار(۷۹) تِمثال: صورتِ نقاشیشده، نقش، تصویر(۸۰) حُجره: اتاق(۸۱) صُوَر: صورتها، جمع صورة(۸۲) به ناکام: ناخواسته، بیآنکه بخواهد، به کام نرسیده(۸۳) مَکید: فریب، نیرنگ(۸۴) خوشعِذار: زیبا رخسار(۸۵) یزدانِ فرد: خداوند یکتا(۸۶) مَظهَر: محلِ ظهور، جای آشکار شدن(۸۷) نامی: نموّ کننده، گیاه(۸۸) ریاض: جمعِ روضه، باغها(۸۹) حُسنِ رَبّانی: جمالِ الهی(۹۰) اِسْپَه: مخفّفِ اسپاه، سپاه، لشکر------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۴۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3745حَیْثَ ما کُنْتُم فَوَلُّوا وَجْهَکُمنَحْوَهُ هذا الَّذی لَمْ یَنْهَکُم«در هر وضعیتی هستید روی خود را بهسویِ آن وحدت و یا آن سلیمان بگردانید که این چیزی است که خدا شما را از آن باز نداشته است.»مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۶۴۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3643از قدح(۹۱) گر در عطش آبی خوریددر درونِ آب، حق را ناظرید آنکه عاشق نیست، او در آب درصورتِ خود بیند ای صاحببصر(۹۲) صورتِ عاشق چو فانی شد در اوپس در آب اکنون که را بیند؟ بگوحُسنِ حق بینند اندر رویِ حور(۹۳)همچو مَه در آب، از صُنعِ(۹۴) غَیور(۹۵) غیرتش بر عاشقی و صادقیستغیرتش بر دیو و بر اُستور(۹۶) نیست دیو اگر عاشق شود، هم گویْ بُردجبرئیلی گشت و، آن دیوی بمُرداَسْلَمَ الشَّیْطٰانُ(۹۷)، آنجا شد پدیدکه یزیدی شد ز فضلش بایزید حدیث«اَسْلَمَ شَیْطٰانی بِیَدی»«شیطانم به دست من تسلیم شد.»این سخن پایان ندارد، ای گروههین نگهدارید زآن قلعه، وُجوه(۹۸) هین مبادا که هَوَسْتان ره زندکه فُتید اندر شَقاوت(۹۹) تا ابد از خطر پرهیز آمد مُفْتَرَض(۱۰۰)بشنوید از من حدیثِ بیغَرَض در فَرَججویی، خِرَد سَرْتیز(۱۰۱) بِهْاز کمینگاهِ بلا، پرهیز بِهْگر نمیگفت این سخن را آن پدرور نمیفرمود زآن قلعه حذر(۱۰۲)خود بدآن قلعه نمیشد خَیلشان(۱۰۳)خود نمیافتاد آن سو مَیلشان کآن نَبُد معروف، بس مهجور(۱۰۴) بوداز قِلاع(۱۰۵) و از مَناهج(۱۰۶) دور بودچون بکرد آن منع، دلشان زان مَقال(۱۰۷)در هوس افتاد و در کویِ خیال(۹۱) قَدَح: پیاله، کاسۀ بزرگ(۹۲) صاحببَصَر: بینا، بصیر(۹۳) حور: زیبا چشم، زن زیبای بهشتی(۹۴) صُنع: آفرینش، آفریدن(۹۵) غَیور: غیرتمند، باغیرت(۹۶) اُستور: سُتور، حیوانی که بار کشد مانند اسب و الاغ و استر(۹۷) اَسْلَمَ الشَّیْطٰانُ: شیطان مسلمان شد.(۹۸) وُجوه: جمعِ وَجه، صورتها، رویها(۹۹) شَقاوت: بدبختی(۱۰۰) مُفْتَرَض: واجب گردیده، واجب، لازم(۱۰۱) سَرْتیز: هر آنچه که دارای نوکی تیز باشد و در اجسام فرو رود. کنایه از نافذ(۱۰۲) حَذَر: دوری، خویشتن داری(۱۰۳) خَیْل: رمهٔ اسبان، در اینجا به معنی گروه و دسته(۱۰۴) مَهجُور: دور افتاده، متروک(۱۰۵) قِلاع: قلعهها(۱۰۶) مَناهِج: راههای روشن، در اینجا مراد راههای طولانی است. جمعِ مَنْهَج.(۱۰۷) مَقال: گفتگو، گفتار------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #419فعلِ تو که زاید از جان و تنتهمچو فرزندت بگیرد دامنتمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۶۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3658 رغبتی زین منع در دلْشان بِرُستکه بباید سِرِّ آن را باز جُست کیست کز ممنوع گردد مُمْتَنع(۱۰۸)؟چونکه اَلْانسان حَریصٌ ما مُنِع «كدام آدمی است که از امور ممنوعه خویشتنداری کند؟ در حالی که انسان از هر چیز منع شود نسبت به همان چیز حریص و آزمند گردد.»مَثل«اَلْانسانُ حَریصٌ عَلیٰ مٰا مُنِعَ.»«آدمی از هر آنچه منع شود، بدآن حرص میورزد»نهی، بر اهلِ تُقی(۱۰۹) تبغیض(۱۱۰) شدنهی، بر اهلِ هَوا تحریض(۱۱۱) شد پس، ازین یُغْوی بِهِ قَوْماً کَثیرهم ازین یَهْدی بِهِ قَلْباً خَبیر «پس بواسطه نهی، گروه بسیاری از مردم گمراه میشوند. و نیز بواسطه همان نهی، دل آگاهان به هدایت میرسند.»قرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۲۶Quran, Al-Baqarah(#2), Line #26«إِنَّ اللهَ لَا يَسْتَحْيِي أَنْ يَضْرِبَ مَثَلًا مَا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا ۚ فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا فَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ ۖ وَأَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا فَيَقُولُونَ مَاذَا أَرَادَ اللهُ بِهَٰذَا مَثَلًا ۘ يُضِلُّ بِهِ كَثِيرًا وَيَهْدِي بِهِ كَثِيرًا ۚ وَمَا يُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِينَ»«خدا ابايى ندارد كه به پشه و كمتر از آن مثل بزند. آنان كه ايمان آوردهاند مىدانند كه آن مثل درست و از جانب پروردگار آنهاست. و امّا كافران مىگويند كه خدا از اين مثل چه مىخواسته است؟ بسيارى را بدان گمراه مىكند و بسيارى را هدايت. امّا تنها فاسقان را گمراه مى كند.»کی رَمَد از نی حَمامِ(۱۱۲) آشنا؟بَلْ رَمَد زآن نی حَماماتِ هواپس بگفتندش که خدمتها کنیمبر سَمِعْنٰا(۱۱۳) و اَطَعْناهٰا(۱۱۴) تنیم«پس شاهزادگان به پادشاه گفتند: در خدمت و طاعت آمادهایم. و بر استماع و اطاعت امر پادشاه سخت اهتمام میورزیم.» (۱۰۸) مُمْتَنِع: امتناعکننده، کسی که از امری یا کاری بازایستد و سرپیچی کند.(۱۰۹) تُقی: پرهیزگاری(۱۱۰) تَبغیض: دشمنی ایجاد کردن میان دو کس، انگیختن بغض و نفرت(۱۱۱) تَحریض: برانگیختن(۱۱۲) حَمام: کبوتر، جمع: حَمائِم و حَمامات(۱۱۳) سَمِعْنا: شنیدیم(۱۱۴) اَطَعْنا: اطاعت کردیم-------------------------مجموع لغات:(۱) اِشترىٰ: خريد(۲) اقبال: بخت، كنايه از تجلّی خداوند(۳) ماوَرا: منظور همهٔ موجودات و مخلوقات است.(۴) مُباح: حلال، جامِ مُباح: شرابِ حلال(۵) غابر: گذشته(۶) ساغَر: جام، باده، می(۷) تَحْتَ الثَّریٰ: زیرِ خاک، زیرِ زمین(۸) خَرُّوب: گیاه خَرنُوب که بوتهای بیابانی و مرتفع و خاردار است و در هر بنایی بروید آن را ویران میکند.(۹) میغژی: فعل مضارع از غژیدن، به معنی خزیدن بر شکم مانند حرکت خزندگان و اطفال.(۱۰) رُستَن: روییدن(۱۱) رَستهای: رها شدهای(۱۲) سَروستان: جایی که درخت سرو در آن بسیار روید.(۱۳) هو: هستیالله، زندگی، خداوند(۱۴) خاره: سنگِ خارا، نوعی سنگِ سخت(۱۵) چَکچَک: آوازِ سوختن فتیلهٔ چراغ(۱۶) صلا: دعوتِ عمومی(۱۷) مرگ شد: مرگ رفت و گذشت(۱۸) قُلْ تَعٰالَو: قُلْ تَعٰالَوا، بگو بالا بیایید(۱۹) سُتور: حیوانِ چهارپا همانند اسب و الاغ(۲۰) طاق و طُرُنب: سر و صدا(۲۱) مَنْظَر: جای نگریستن و نظر انداختن(۲۲) شُکر و صبر: در اینجا کنایه از نعمت و بلاست.(۲۳) گبر: کافر(۲۴) صُنع: آفرینش(۲۵) مصنوع: آفریده، مخلوق(۲۶) رایِض: تربیت کنندهٔ اسب و ستور(۲۷) مرگِ بیمرگی: مرگ به منِذهنی(۲۸) برگِ بیبرگی: آگاه شدن عدم از خودش در مرکزِ ما(۲۹) نَوال: عطا و بخشش(۳۰) صُنع: آفرینش(۳۱) صانع: آفریدگار(۳۲) عَلیل: بیمار، رنجور، دردمند(۳۳) عَدو: دشمن(۳۴) اَحَبَّ لـِلَّه: دوست داشت برای خدا(۳۵) مام: مادر(۳۶) طُوق: گردنبند(۳۷) مُحْتَشَم: جلیل، باحشمت، شکوهمند(۳۸) هِلَد: گذاشتن، اجازه دادن، فروگذاشتن(۳۹) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه(۴۰) حَدید: آهن(۴۱) تگ: ته و بُن(۴۲) فَتیٰ: جوان، جوانمرد(۴۳) بِساط: هرچیز گستردنی مانند فرش و سفره(۴۴) نَفَخْتُ: دمیدم(۴۵) حَبر: دانشمند، دانا(۴۶) سَنی: رفیع، بلند مرتبه(۴۷) تیشه: تبر(۴۸) هَلا: آگاه باش(۴۹) زَبون: خوار و پست(۵۰) دودناک: آمیخته به دود، پردود، دودآگین(۵۱) سَتَرَ اللهُ عَلَیْنٰا: خداوند بر ما پوشانید.(۵۲) عَلالا: بانگ و فریاد، هیاهو، سروصدا(۵۳) چوبَک زدن: پاسبانی کردن، نگهبانی کردن(۵۴) ذُباله: فتیله، فتیلۀ شمع یا چراغ(۵۵) خوشمَساغ: خوشرفتار، خوشمدار(۵۶) نَتان: نتوان(۵۷) مرگاندیش: آن که پیوسته در اندیشهٔ مردن باشد. مجازاً من ذهنی که با اندیشیدن و عمل به آن خودش را تباه میسازد.(۵۸) بِهِل: رها کن(۵۹) مِهتَر: بزرگتر(۶۰) جَریده: یگانه، تنها(۶۱) هَبا: مخفّف هَباء به معنی گرد و غبار پراکنده. در اینجا به معنی بیهوده است.(۶۲) عُقده: گره(۶۳) حَدَث: سرگین، مدفوع(۶۴) مُنتهی: به پایانرسیده، کمالیافته(۶۵) طَمْع: زیادهخواهی، حرص، آز(۶۶) اوباش: مردمِ فرومایه و بیسروپا(۶۷) مولی: آقا و سرور، بَرده و وابسته(۶۸) عَجَمی: ناشی، ناوارد، لال، بیزبان، مجازاً غافل و نادان(۶۹) عَلْیانه: عالیقدر، شریف(۷۰) اَملاک: جمعِ مُلک، داراییها(۷۱) مَعاش: زندگی، زندگانی(۷۲) مُطاع: آنکه مورد اطاعت باشد، آنکه از امرِ او اطاعت کنند.(۷۳) فِی اَمانِ الله: در امانِ خدا(۷۴) دستافشان: در حال دست زدن و رقصیدن. کنایه از شادمانی و شعف(۷۵) کُلَهدار: مخفّفِ کُلاهدار، به معنی پادشاه، شاهزلده، بزرگ(۷۶) قبا را بر کسی تنگ آوردن: کنایه از عرصه را بر کسی تنگ کردن(۷۷) دِز: دژ(۷۸) ذاتُالصُّوَر: پُرنقش و نگار(۷۹) تِمثال: صورتِ نقاشیشده، نقش، تصویر(۸۰) حُجره: اتاق(۸۱) صُوَر: صورتها، جمع صورة(۸۲) به ناکام: ناخواسته، بیآنکه بخواهد، به کام نرسیده(۸۳) مَکید: فریب، نیرنگ(۸۴) خوشعِذار: زیبا رخسار(۸۵) یزدانِ فرد: خداوند یکتا(۸۶) مَظهَر: محلِ ظهور، جای آشکار شدن(۸۷) نامی: نموّ کننده، گیاه(۸۸) ریاض: جمعِ روضه، باغها(۸۹) حُسنِ رَبّانی: جمالِ الهی(۹۰) اِسْپَه: مخفّفِ اسپاه، سپاه، لشکر(۹۱) قَدَح: پیاله، کاسۀ بزرگ(۹۲) صاحببَصَر: بینا، بصیر(۹۳) حور: زیبا چشم، زن زیبای بهشتی(۹۴) صُنع: آفرینش، آفریدن(۹۵) غَیور: غیرتمند، باغیرت(۹۶) اُستور: سُتور، حیوانی که بار کشد مانند اسب و الاغ و استر(۹۷) اَسْلَمَ الشَّیْطٰانُ: شیطان مسلمان شد.(۹۸) وُجوه: جمعِ وَجه، صورتها، رویها(۹۹) شَقاوت: بدبختی(۱۰۰) مُفْتَرَض: واجب گردیده، واجب، لازم(۱۰۱) سَرْتیز: هر آنچه که دارای نوکی تیز باشد و در اجسام فرو رود. کنایه از نافذ(۱۰۲) حَذَر: دوری، خویشتن داری(۱۰۳) خَیْل: رمهٔ اسبان، در اینجا به معنی گروه و دسته(۱۰۴) مَهجُور: دور افتاده، متروک(۱۰۵) قِلاع: قلعهها(۱۰۶) مَناهِج: راههای روشن، در اینجا مراد راههای طولانی است. جمعِ مَنْهَج.(۱۰۷) مَقال: گفتگو، گفتار(۱۰۸) مُمْتَنِع: امتناعکننده، کسی که از امری یا کاری بازایستد و سرپیچی کند.(۱۰۹) تُقی: پرهیزگاری(۱۱۰) تَبغیض: دشمنی ایجاد کردن میان دو کس، انگیختن بغض و نفرت(۱۱۱) تَحریض: برانگیختن(۱۱۲) حَمام: کبوتر، جمع: حَمائِم و حَمامات(۱۱۳) سَمِعْنا: شنیدیم(۱۱۴) اَطَعْنا: اطاعت کردیم-------------------------************************تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #257, Divan e Shamsلعل لبش داد کنون مر مراآنچه تو را لعل کند مرمراگلبن خندان به دل و جان بگفتبرگ منت هست به گلشن برآگر نخریدهست جهان را ز غممژده چرا داد خدا کاشتریدر بن خانهست جهان تنگ و منگزود برآیید به بام سراصورت اقبال شکرریز گفتشکر چو کم نیست شکایت چراساغر بر دست خرامان رسیدفخر من و فخر همه ماوراجام مباح آمد هین نوش کنبازره از غابر و از ماجراساغر اول چو دود بر سرتسجده کند عقل جنون تو رافاش مکن فاش تو اسرار عرشدر سخنی زاده ز تحت الثری*قرآن کریم، سورهٔ توبه (۹)، آیهٔ ۱۱۱Quran, At-Tawba(#9), Line #111«إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَىٰ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ…» « خداوند، جان و مال مؤمنان را به بهای بهشت خریده است…»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #257, Divan e Shamsلعل لبش داد کنون مر مراآنچه تو را لعل کند مرمراگلبن خندان به دل و جان بگفتبرگ منت هست به گلشن برآمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۸۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1383مسجدست آن دل که جسمش ساجدستیار بد خروب هر جا مسجدستیار بد چون رست در تو مهر اوهین ازو بگریز و کم کن گفتوگوبرکن از بیخش که گر سر برزندمر تو را و مسجدت را برکندعاشقا خروب تو آمد کژیهمچو طفلان سوی کژ چون میغژیمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۷۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1377گفت اندر تو چه خاصیت بودگفت من رستم مکان ویران شودمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۸۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #385چون چنین وسواس دیدی زود زودبا خدا گرد و درآ اندر سجودمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۸۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #387آن زمان کت امتحان مطلوب شدمسجد دین تو پر خروب شدمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۵۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #550چون ز زنده مرده بیرون میکندنفس زنده سوی مرگی میتندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2840, Divan e Shamsتو چو باز پایبسته تن تو چو کنده بر پاتو به چنگ خویش باید که گره ز پا گشاییمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1444بال بازان را سوی سلطان بردبال زاغان را به گورستان بردبازگرد اکنون تو در شرح عدمکه چو پازهر است و پنداریش سممولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۸۲۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3827اندرآ اکنون که جستی از خطرسنگ بودی کیمیا کردت گهررستهای از کفر و خارستان اوچون گلی بشکف به سروستان هومولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #257, Divan e Shamsگر نخریدهست جهان را ز غممژده چرا داد خدا کاشتریقرآن کریم، سورهٔ توبه (۹)، آیهٔ ۱۱۱Quran, At-Tawba(#9), Line #111«إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَىٰ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ…» « خداوند، جان و مال مؤمنان را به بهای بهشت خریده است…»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۳۷۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2372, Divan e Shamsکه بود آب که دارد به لطافت صفت اوکه دو صد چشمه برآرد ز دل مرمر و خارهمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۲۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1258چون کند چکچک تو گویش مرگ و دردتا شود این دوزخ نفس تو سردتا نسوزد او گلستان تو راتا نسوزد عدل و احسان تو رامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #179, Divan e Shamsچون لب لعلش صلایی میدهدگر نهای چون خاره و مرمر بیامولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۳۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1378برگ بیبرگی تو را چون برگ شدجان باقی یافتی و مرگ شدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۲۷۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2279, Divan e Shamsاز لذت بوهای او وز حسن و از خوهای اووز قل تعالوهای او جانها به درگاه آمدهقرآن کریم، سوره انعام (۶)، آیه ۱۵۱ Quran, Al-An’aam(#6), Line #151«قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ... .»«ای پیامبر بگو: به سوی من آیید که بر شما خوانم آنچه را که پروردگارتان بر شما حرام کرده است… .»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ١۶۷۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1674, Divan e Shamsقل تعالوا آیتی است از جذب حقما به جذبه حق تعالی میرویممولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۰۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2011قل تعالوا قل تعالوا گفت ربای ستوران رمیده از ادبمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۵۰۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2509غلغل و طاق و طرنب و گیر و دارکه نمیبینم مرا معذور دارمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1359ننگرم کس را و گر هم بنگرماو بهانه باشد و تو منظرمعاشق صنع توام در شکر و صبرعاشق مصنوع کی باشم چو گبرعاشق صنع خدا با فر بودعاشق مصنوع او کافر بودمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۰۰۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2006قل تعالوا گفت از جذب کرمتا ریاضتتان دهم من رایضممولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۹۲۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3927مرگ بیمرگی بود ما را حلالبرگ بیبرگی بود ما را نوالمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۷۶۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #762پس در آ در کارگه یعنی عدمتا ببینی صنع و صانع را به هممولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۴۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #145برگ تن بیبرگی جان است زوداین بباید کاستن آن را فزودمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۴۶۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1463مشتری ماست اللهاشتریاز غم هر مشتری هین برتر آکسی که فرموده است خداوند میخرد مشتری ماستبه هوش باش از غم مشتریان فاقد اعتبار بالاتر بیامولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۳۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1232نه تو اعطیناک کوثر خواندهایپس چرا خشکی و تشنه ماندهایقرآن کریم، سورهٔ کوثر (۱۰۸)، آیهٔ ۱Quran, Al-Kawthar(#108), Line #1«إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ.»«ما كوثر را به تو عطا كرديم.»یا مگر فرعونی و کوثر چو نیلبر تو خون گشتهست و ناخوش ای علیلتوبه کن بیزار شو از هر عدوکو ندارد آب کوثر در کدوهرکه را دیدی ز کوثر سرخرواو محمدخوست با او گیر خوتا احب لـله آیی در حسابکز درخت احمدی با اوست سیبهر که را دیدی ز کوثر خشکلبدشمنش میدار همچون مرگ و تبگر چه بابای تو است و مام توکو حقیقت هست خونآشام تومولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۵۷۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3574تاج کرمناست بر فرق سرتطوق اعطیناک آویز برتمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۷۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3773تو ز کرمنا بنی آدم شهیهم به خشکی هم به دریا پا نهیقرآن کریم، سورهٔ اسراء (۱۷)، آیهٔ ۷۰Quran, Al-Israa(#17), Line #70«وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَىٰ كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلًا»و ما فرزندان آدم را بس گرامی داشتیم و آنان را در خشکی و دریا بر مرکبها سوار کردیم و ایشان را از غذاهای پاکیزه روزی دادیم و آنان را بر بسیاری از آفریدگان برتری بخشیدیممولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4678چون به من زنده شود این مردهتنجان من باشد که رو آرد به منمن کنم او را ازین جان محتشمجان که من بخشم ببیند بخششمجان نامحرم نبیند روی دوستجز همآن جان کاصل او از کوی اوستدر دمم قصابوار این دوست راتا هلد آن مغز نغزش پوست رامولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۱۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3137گفت رو هر که غم دین برگزیدباقی غمها خدا از وی بریدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1557, Divan e Shamsخود من جعل الـهموم همااز لفظ رسول خوانده استمحدیث«مَنْ جَعَلَ الْهُمُومَ هَمًّا وَاحِدًا هَمَّ الْمَعَادِ كَفَاهُ اللَّهُ هَمَّ دُنْيَاهُ وَمَنْ تَشَعَّبَتْ بِهِ الْهُمُومُ فِي أَحْوَالِ الدُّنْيَا لَمْ يُبَالِ اللَّهُ فِي أَىِّ أَوْدِيَتِهِ هَلَكَ.» هر کس غمهایش را به غمی واحد محدود کند خداوند غمهای دنیوی او را از میان میبرد و اگر کسی غمهای مختلفی داشته باشد خداوند به او اعتنایی نمیدارد که در کدامین سرزمین هلاک گرددمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۶۰۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #601گفت پیغمبر خداش ایمان ندادهر که را صبری نباشد در نهادمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3214علتی بتر ز پندار کمالنیست اندر جان تو ای ذودلالمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3240کرده حق ناموس را صد من حدیدای بسی بسته به بند ناپدیدمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3219در تگ جو هست سرگین ای فتیگرچه جو صافی نماید مر تو رامولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۶۷۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2670حکم حق گسترد بهر ما بساطکه بگویید از طریق انبساطمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۱۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1130چون ملایک گوی لا علم لناتا بگیرد دست تو علمتنامانند فرشتگان بگو ما را دانشی نیستتا جز آنچه به ما آموختی دست تو را بگیردمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۱۷۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3175چون ملایک گو که لا علم لنایا الهی غیر ما علمتنامانند فرشتگان بگو خداوندا ما را دانشی نیست جز آنچه خود به ما آموختیقرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۳۲Quran, Al-Baqarah(#2), Line #32« قَالُوا سُبْحَانَکَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا ۖ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ.»« گفتند: منّزهى تو. ما را جز آنچه خود به ما آموختهاى دانشى نيست. تويى داناى حكيم.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1344, Divan e Shamsدم او جان دهدت رو ز نفخت بپذیرکار او کن فیکون است نه موقوف عللمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3196تا کنی مر غیر را حبر و سنیخویش را بدخو و خالی میکنیمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #151مرده خود را رها کردهست اومرده بیگانه را جوید رفومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۴۷۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #479دیده آ بر دیگران نوحهگریمدتی بنشین و بر خود میگریمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2636از قرین بی قول و گفتوگوی اوخو بدزدد دل نهان از خوی اومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1421میرود از سینهها در سینههااز ره پنهان صلاح و کینههامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۸۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4856گرگ درندهست نفس بد یقینچه بهانه مینهی بر هر قرینمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۵۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3514بر قرین خویش مفزا در صفتکآن فراق آرد یقین در عاقبتمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #257, Divan e Shamsدر بن خانهست جهان تنگ و منگزود برآیید به بام سرامولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۴۰۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2404دوزخست آن خانه کآن بیروزن استاصل دین ای بنده روزن کردن استتیشه هر بیشهای کم زن بیاتیشه زن در کندن روزن هلامولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ٢٣١٣Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2313در بن چاهی همیبودم زبوندر همه عالم نمیگنجم کنونمولوی، ديوان شمس، ترجیعات، ترجیع شمارهٔ چهل و سومRumi (Molana Jalaleddin) Poem (Tarjiaat) #43, Divan e Shamsزین دودناکخانه گشادند روزنیشد دود و اندر آمد خورشید روشنیآن خانه چیست سینه و آن دود چیست فکرز اندیشه گشت عیش تو اشکستهگردنیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1611, Divan e Shamsز درم راه نباشد ز سر بام و دریچهستر الله علینا چه علالای تو دارممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۸۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #582, Divan e Shamsخنک جانی که بر بامش همی چوبک زند امشبشود همچون سحر خندان عطای بی عدد بیندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۷۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #771, Divan e Shamsدل تو مثال بام است و حواس ناودانهاتو ز بام آب میخور که چو ناودان نماندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #257, Divan e Shamsصورت اقبال شکرریز گفتشکر چو کم نیست شکایت چرامولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۵۱۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3517کافیم بدهم تو را من جمله خیربیسبب بیواسطه یاری غیرکافیم بینان تو را سیری دهمبیسپاه و لشکرت میری دهمبیبهارت نرگس و نسرین دهمبیکتاب و اوستا تلقین دهمکافیم بیداروت درمان کنمگور را و چاه را میدان کنممولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۳۸۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3389با حضور آفتاب باکمالرهنمایی جستن از شمع و ذبالبا حضور آفتاب خوشمساغروشنایی جستن از شمع و چراغ بیگمان ترک ادب باشد ز ماکفر نعمت باشد و فعل هوامولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۵۲۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2528شهر ما فردا پر از شکر شودشکر ارزانست ارزانتر شودمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1408عقل قربان کن به پیش مصطفیحسبیالـله گو که اللهام کفیقرآن کریم، سوره نساء (۴)، آیه ۴۵Quran, An-Nisaa(#4), Line #45« وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِأَعْدَائِكُمْ ۚ وَكَفَىٰ بِاللَّهِ وَلِيًّا وَكَفَىٰ بِاللَّهِ نَصِيرًا.»« خدا دشمنان شما را بهتر مىشناسد و دوستى او شما را كفايت خواهد كرد و يارى او شما را بسنده است.»قرآن کریم، سورهٔ زمر (۳۹)، آیهٔ ۳۶Quran, Az-Zumar(#39), Line #36«أَلَيْسَ الـلَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ… .»«آيا خدا براى نگهدارى بندهاش كافى نيست… ؟»قرآن کریم، سورهٔ زمر (۳۹)، آیهٔ ۳۸Quran, Az-Zumar(#39), Line #38«…قُلْ حَسبِیَالـلَّه… .»«...بگو: خدا براى من بس است… .»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۶۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #560, Divan e Shamsلذت بیکرانهایست عشق شدهست نام اوقاعده خود شکایت است ورنه جفا چرا بودمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۹۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #914, Divan e Shamsز ناسپاسی ما بسته است روزن دلخدای گفت که انسان لربه لکنودقرآن کریم، سوره عادیات (۱۰۰)، آیه ۶Quran, Al-Adiyat(#100), Line #6«إِنَّ الْإِنْسَانَ لِرَبِّهِ لَكَنُودٌ.»«همانا آدمی نسبت به پروردگارش بسیار ناسپاس است.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #21, Divan e Shamsاین دو ره آمد در روش یا صبر یا شکر نعمبی شمع روی تو نتان دیدن مرین دو راه رامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #257, Divan e Shamsساغر بر دست خرامان رسیدفخر من و فخر همه ماورامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #259, Divan e Shamsمست شوی و شه مستان شویچونکه بگرداند پیمانه رامولوی، دیوان شمس، ترجیعات، ترجیع بیستمRumi (Molana Jalaleddin) Poem (Tarjiaat) #20, Divan e Shamsجام بر دست به ساقی نگرانیم همهفارغ از غصه هر سود و زیانیم همهمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۴۹۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2497من، ز فخر انبیا سر چون کشمخوردهام حلوا و این دم سرخوشممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #34, Divan e Shamsآمد شراب آتشین ای دیو غم کنجی نشینای جان مرگاندیش رو ای ساقی باقی در آمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2104, Divan e Shamsجام بقا گیر و بهل جام خوابپرده بود خواب و حجاب عیانساقی باقیست خوش و عاشقانخاک سیه بر سر این باقیانزهر از آن دست کریمش بنوشتا که شوی مهتر حلواییانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #257, Divan e Shamsجام مباح آمد هین نوش کنبازره از غابر و از ماجرامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2029, Divan e Shamsای عاشق جریده بر عاشقان گزیدهبگذر ز آفریده بنگر در آفریدنمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۲۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1227, Divan e Shamsهر لحظه و هر ساعت یک شیوه نو آردشیرینتر و نادرتر زآن شیوه پیشینشمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2244بر گذشته حسرت آوردن خطاستباز نآید رفته یاد آن هباستمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #559تا گشاید عقده اشکال رادر حدث کردهست زرینبیل راعقده را بگشاده گیر ای متهیعقدهیی سختست بر کیسه تهیدر گشاد عقدهها گشتی تو پیرعقده چندی دگر بگشاده گیرمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #259, Divan e Shamsبیخودم و مست و پراکندهمغزور نه نکو گویم افسانه رامولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۵۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2253گفت دیگر بر گذشته غم مخورچون ز تو بگذشت زآن حسرت مبرمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶٢Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4462عزمها و قصدها در ماجراگاهگاهی راست میآید تو راتا به طمع آن دلت نیت کندبار دیگر نیتت را بشکندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #257, Divan e Shamsفاش مکن فاش تو اسرار عرشدر سخنی زاده ز تحت الثریمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۹۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #92, Divan e Shamsخمش باش خمش باش در این مجمع اوباشمگو فاش مگو فاش ز مولی و ز مولامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #259, Divan e Shamsراز مگو رو عجمی ساز خویشیاد کن آن خواجه علیانه رامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۶۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #563, Divan e Shamsچراغست این دل بیدار به زیر دامنش میداراز این باد و هوا بگذر هوایش شور و شر داردمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۲۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2219, Divan e Shamsمن به گوش تو سخنهای نهان خواهم گفتسر بجنبان که بلی جز که به سر هیچ مگومولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۶۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3630عزم ره کردند آن هر سه پسرسوی املاک پدر رسم سفر در طواف شهرها و قلعههاشاز پی تدبیر دیوان و معاش دستبوس شاه کردند و وداعپس بدیشان گفت آن شاه مطاعهر کجاتان دل کشد عازم شویدفی امان الله دستافشان روید غیر آن یک قلعه نامش هشرباتنگ آرد بر کلهداران قبا الله الله زآن دز ذاتالصوردور باشید و بترسید از خطررو و پشت برجهاش و سقف و پستجمله تمثال و نگار و صورت است همچو آن حجره زلیخا پر صورتا کند یوسف به ناکامش نظر چونکه یوسف سوی او میننگریدخانه را پر نقش خود کرد از مکیدتا به هر سو کهنگرد آن خوشعذارروی او را بیند او بیاختیار بهر دیده روشنان یزدان فردشش جهت را مظهر آیات کرد تا به هر حیوان و نامی کهنگرنداز ریاض حسن ربانی چرندبهر این فرمود با آن اسپه اوحیث ولیتم فثم وجهه از اینرو خداوند خطاب به خیل مومنان فرمودبه هر طرف که روی کنید همانجا ذات الهی استقرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۱۱۵Quran, Al-Baqarah(#2), Line #115«وَلِله الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ ۚ فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللهِ ۚ إِنَّ اللهَ وَاسِعٌ عَلِيمٌ»«مشرق و مغرب از آن خداست. پس به هر جاى كه رو كنيد، همان جا رو به خداست. خدا فراخرحمت و داناست.»مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۴۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3745حیث ما کنتم فولوا وجهکمنحوه هذا الذی لم ینهکمدر هر وضعیتی هستید روی خود را بهسوی آن وحدت و یا آن سلیمان بگردانید که این چیزی است که خدا شما را از آن باز نداشته استمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۶۴۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3643از قدح گر در عطش آبی خوریددر درون آب حق را ناظرید آنکه عاشق نیست او در آب درصورت خود بیند ای صاحببصر صورت عاشق چو فانی شد در اوپس در آب اکنون که را بیند بگوحسن حق بینند اندر روی حورهمچو مه در آب از صنع غیور غیرتش بر عاشقی و صادقیستغیرتش بر دیو و بر استور نیست دیو اگر عاشق شود هم گوی بردجبرئیلی گشت و آن دیوی بمرداسلم الشیطان آنجا شد پدیدکه یزیدی شد ز فضلش بایزید حدیث«اَسْلَمَ شَیْطٰانی بِیَدی»«شیطانم به دست من تسلیم شد.»این سخن پایان ندارد ای گروههین نگهدارید زآن قلعه وجوه هین مبادا که هوستان ره زندکه فتید اندر شقاوت تا ابد از خطر پرهیز آمد مفترضبشنوید از من حدیث بیغرض در فرججویی خرد سرتیز بهاز کمینگاه بلا پرهیز بهگر نمیگفت این سخن را آن پدرور نمیفرمود زآن قلعه حذرخود بدآن قلعه نمیشد خیلشانخود نمیافتاد آن سو میلشان کآن نبد معروف بس مهجور بوداز قلاع و از مناهج دور بودچون بکرد آن منع دلشان زان مقالدر هوس افتاد و در کوی خیالمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #419فعل تو که زاید از جان و تنتهمچو فرزندت بگیرد دامنتمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۶۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3658 رغبتی زین منع در دلشان برستکه بباید سر آن را باز جست کیست کز ممنوع گردد ممتنعچونکه الانسان حریص ما منع كدام آدمی است که از امور ممنوعه خویشتنداری کند در حالی که انسان از هر چیز منع شود نسبت به همان چیز حریص و آزمند گرددمثل«اَلْانسانُ حَریصٌ عَلیٰ مٰا مُنِعَ.»«آدمی از هر آنچه منع شود، بدآن حرص میورزد»نهی بر اهل تقی تبغیض شدنهی بر اهل هوا تحریض شد پس ازین یغوی به قوما کثیرهم ازین یهدی به قلبا خبیر پس بواسطه نهی گروه بسیاری از مردم گمراه میشوند و نیز بواسطه همان نهی دل آگاهان به هدایت میرسندقرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۲۶Quran, Al-Baqarah(#2), Line #26«إِنَّ اللهَ لَا يَسْتَحْيِي أَنْ يَضْرِبَ مَثَلًا مَا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا ۚ فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا فَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ ۖ وَأَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا فَيَقُولُونَ مَاذَا أَرَادَ اللهُ بِهَٰذَا مَثَلًا ۘ يُضِلُّ بِهِ كَثِيرًا وَيَهْدِي بِهِ كَثِيرًا ۚ وَمَا يُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِينَ»«خدا ابايى ندارد كه به پشه و كمتر از آن مثل بزند. آنان كه ايمان آوردهاند مىدانند كه آن مثل درست و از جانب پروردگار آنهاست. و امّا كافران مىگويند كه خدا از اين مثل چه مىخواسته است؟ بسيارى را بدان گمراه مىكند و بسيارى را هدايت. امّا تنها فاسقان را گمراه مى كند.»کی رمد از نی حمام آشنابل رمد زآن نی حمامات هواپس بگفتندش که خدمتها کنیمبر سمعنا و اطعناها تنیمپس شاهزادگان به پادشاه گفتند در خدمت و طاعت آمادهایم و بر استماع و اطاعت امر پادشاه سخت اهتمام میورزیم
…
continue reading
1181 episoder