Ammar offentlig
[search 0]
Flere
Download appen!
show episodes
 
رادیو فیکشن یک پادکست کمدی فلسفی روانشناسی جامعه‌شناسی اجتماعی تاریخی جغرافیایی ادبیاتی نجومی، بین سیاره‌ای، آموزشی، جنسی، جسمی، روحی، و حتی پرورشی است. بهترین پادکست فارسی دنیا البته بعد از رادیو دیو، چنل بی، رادیو مرز ، پاراگراف ، اسطوراخ ، ایستگاه فضایی ، هاگیر واگیر ( هاگیرواگیر )، رادیو چهرازی ، ناوکست ، واوکست ، راوکست ، رادکست ، چکش ، بی پلاس، خلاصه کتابها ، کتاب باز، فلسفیدن ، رادیو واگن ، دکتر هلاکویی ، دور دنیا ، رادیو جولون ، آهنگ سفر ، کوله پشتی ، رادیو اپرا ، کمیکولوژی ، پادکست ...
  continue reading
 
Loading …
show series
 
هیچ وقت روی همکاری یک هوش مصنوعی برای ساختن پادکست حساب نکنید: ) شبی تاریک و سرد بود و باد می وزید قصه ها در دل شب پنهان و درخشان بودند نوای راوی در گوش و دل ما می نشست رازهای پنهان دل از زبانش پیداست صدای پاهایی که می رفتند به سوی ناپیداداستان اشباح و ارواح در دل های گم هر گوشه دنیا روایتی زیباست بگذاریم در شبها پرده از این داستان ها برداریم رادیو…
  continue reading
 
مهاجرت به آمریکا درست یا غلط است؟ روایت زنده‌ای از مهاجرت -محمد – به آمریکا. یک دوست قدیمی که از قدیم ندیم ها آدمی علمی بود. ریاضی خونده و الان سالهاست استاد یکی از دانشگاه های آمریکاست. راه پر فراز و نشیبی رفته. توی این ایپیزود شگفت انگیز خیلی از دیدگاه هاتون نسبت به مهاجرت به آمریکا و اصلا آمریکایی که می‌شناسیم عوض میشه. بشنوید گفتگو من با محمد ک…
  continue reading
 
درباره علی اکبر دهخدا -چرند و پرند - رادیو فیکشن متنهای زمان دهخدا چه شکلی بود؟ بیمارستان 11 تخت خوابی #متن_خوانی چرند و پرند مجموعه نوشته‌های طنز اجتماعی و سیاسی علی‌اکبر دهخدا است که در قالب داستان‌کوتاه، اعلامیه، تلگراف، گزارش خبری و… نوشته شده‌است. این نوشته‌ها از ۱۷ ربیع‌الثانی ۱۳۲۵ ه‍.ق تا ۲۰ جمادی‌الاول ۱۳۲۶ (۳۰ مه ۱۹۰۷ تا ۲۰ ژوئن ۱۹۰۸) یعنی…
  continue reading
 
افسانه های ایرانی - قسمت اول - افسانه های گیلان - عمار پورصادق رادیو فیکشن #افسانه #روایت افسانه ها کاملا رفته است توی ژنهای ما. شاید امروز قصه های جن و پری را قبول نداشته باشیم ولی پدر بزرگها و مادربزرگها خیلی جدی اینها را باور داشتند و بر اساسش زندگی میکردند. قصه هایی مردسالار و گاهی زن ستیز و البته گاهی برعکس. قصه هایی که تمثیلی از خانواده های و…
  continue reading
 
حکایات الوحوش- قسمت سوم-خرسها-شغالها-گاوها - عمار پورصادق - اصل کف گرگی شغالها: شغال‌ها خوشبخت‌ترین خانواده جنگل بودند چون کسی توی خانه ازشان نمی‌پرس نمی‌پرسید از ننه شغال نمی‌پرسید شام چی داریم نتیجه آنها هرچی به دستشان می‌رسید می‌خوردند بچه شغال که بابا شغال در حال تعمیر ریش تراش برقی خودش بود بچه شغال با احوالپرسی کرد و گفت امروز توی جنگل بین بچ…
  continue reading
 
خرسها: بچه خرس که حسابی خسته بود به خانه رسید و بعد از سلام و احوال پرسی از مامانش پرسید: مامان شام چی داریم؟ ننه خرسه گفت: کوفت! بابا خرس که گفت ای بابا خانوم با بچه اینجوری صحبت نکن. ننه خرسه که خیلی به تربیت فرزندش به عنوان یکی از استعدادهای درخشان جنگل اهمیت میداد زود قانع شد. چون آدم تنبل عقلش به اندازه ی یک کابینه وزیره! بابا خرسه گفت: پسرم م…
  continue reading
 
حکایت الوحوش : هدهدها: در سالهای خیلی خیلی دور که فکر نکنید امروز بود و در یک جنگل خیلی خیلی دور و سیاه و تاریک حیوانها در کنار هم زندگی که چه عرض کنم. روزگار می‌گذراندند. در این بین و در لایه‌ی دوم جنگل هدهدها یکی از خانواده‌های پرنده ها بودند که آدرسشان جنگل سیاه طبقه دوم بود. از ذکر جزییات آدرس به دلایل زیست محیطی معذوریم. هدهدها خانواده‌ی خوبی …
  continue reading
 
داستان یک روز بی آپشن : خرید کامپیوتر پدر وقتی کامپیوتر خرید مثل معلمها آمد بالاسرش تا ما درست استفاده کنیم. گفت: این را قسطی خریدم و اگر درست استفاده نکنیم خیلی راحت پسش می‌دهم. گفتم: یعنی چطوری؟ پدر گفت: یعنی اینکه باید ازش استفاده‌ی مفید ببریم. خواهرم گفت: خوب ما هر کار با کامپیوتر بکنیم مفیده. ولی پدر طوری نگاه کرد که انگار مفید نبود. بعد گفت: …
  continue reading
 
امیر: حسام درست راه نمیرفت. هی بهش می‌گفتم وقتی دارد قدم میزند اینقدر خودش را نچسباند به من. مسیر قدم زدن دو تا آدم باید موازی هم باشد ولی گوش نمی‌داد. بارها سرراه ایستادم تا مسیرش را درست کند. وقتهایی که داشت از خاطره‌ای چیزی تعریف می‌کرد بدتر میشد. هی با انگشت پک و پهلویم را سوراخ میکرد. داشت داستان دو تا شیر سنگی جلوی ساختمان قدیمی شهرداری را می…
  continue reading
 
تربیت گرگ سیاه در مدرسه من زمانی معلم مدرسه بودم. یک سری از بچه ها را توی آموزشگاه تعلیم می دادم نمی دانم چرا این کلمه‌ی تعلیم فقط توی جملات بزرگان - تعلیم و تربیت تعطیل نمی شود مگر تابستان مرده باشد- ویا تعلیم رانندگی وجود دارد. اول سال رفته بودم یک دبیرستان پسرانه و فیزیک درس می دادم. حس کردم این بیچاره ها که خیلی هم از خودم کوچکتر نبودند، چرا وق…
  continue reading
 
درباره رمان و داستانی ایرانی - قسمت اول - عمار پورصادق رادیو فیکشن- اگر به طور حرفه ای علاقه ای به این موضوعات ندارید در وقت خودتان صرفه جویی کنید. اینجا درباره ی موضوعات داستان و رمان در ایران گشایش موضوع کرده ام. امیدوارم با نظرات شما به مسیر مناسبی بیانجامد. Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.…
  continue reading
 
داستان کلاغها بچه کلاغها به بچه ماهی ها تیرهای مشقی می زدند بچه ماهی ها از این مشق ها سر در نمی آوردند و راست راستکی حوصله شان سر رفته بود من یک نویسنده‌ام که هر روز یک اتفاق عجیب و غریب برایم می‌افتد. گاهی که از در خانه خارج میشوم کوچه‌مان تازه آسفالت شده است. گاهی هم خیلی سال از آسفالتش میگذرد و شیرابه‌های زباله، سیاهی لازم برای یک آسفالت نمونه ر…
  continue reading
 
خاطرات یک فیزیو تراپ آنچنانی : قسمت دوم یک روز یکی از مریضها آمده بود که ریش نوک تیز عجیبی داشت. اول خیلی حال نکردم دور و برش باشم ولی کم کم فهمیدم آدم غریبی است. زانویش حسابی آسیب دیده بود. زیر زانویش زخم بزرگی بود که با یک دبریدمان ساده برداشته بودند و با اینکه خوب نشده بود با اصرار از دکتر نسخه گرفته بود تا زودتر بیاید فیزیوتراپی بشود تا به قول …
  continue reading
 
نمی‌دانم چطور شد دستم خورد یا چی که مرغ مینای داداشم از قفسش پرید و رفت. اینطوری معلوم شد چقدر زورگو است. برای یک مرغ مینای صد گرمی سیاه سوخته، دیگر مرا همراه خودش سر تمرین فوتبال نبرد. بابا آمد گفت: پسر تو رفتی بهش دون دادی؟ گفتم: نه بابا. من اصلا با مینا کاری نداشتم. بابا گفت: خوب برادرت همیشه قفس رو تمیز می‌کنه. نمیشه این همه دون ریخته باشه کف ق…
  continue reading
 
شوهر خاله‌ی عزیزم مشاور کسب و کار است. طوری از جریان امور مطلع است که ترجیح می‌دهیم هیچ سوالی مطرح نکنیم. چون اگر تا نیم ساعت جواب ندهد و حتی جاقاشقی و نمکدان و زیر سیگاری را قانع نکند، نمی‌رویم مرحله‌ی بعد. اخیرا می‌بیند با ورودش فضا خیلی ساکت می‌شود، خودش سعی می‌کند سوال بپرسد؟ - مهمترین دلیل آدمها برای اینکه ده سال توی یک شرکتی کارکنند چیست؟ - پ…
  continue reading
 
داستان عموجان قبل از عید امسال عموجان شده بود موی دماغ ما. دیگر مهم نبود که شب لامپی را خاموش کند و یا صدای موسیقی نباشد، تا راحت بخوابد. حالا بهتر نشده بود، بدتر شده بود. به بوی مانده‌ی ماکارونی گیر می‌داد. خودش یا غذا نمی‌خورد و یا خوردنش جوجه و کوبیده بود. اینطوری موقع خواب آنقدر راحت می‌رفت آن دنیا که از دهان نیمه بازش می‌شد هفت پادشاه را آورد …
  continue reading
 
داستان 50 تومانی - عمار پورصادق -رادیو فیکشن- داستان دو برادر نوجوان که پدرشان استاد دانشگاه تهران است. مادرشان انگار دارد جدا میشود یا شده است. رادیو فیکشن یک پادکست کمدی فلسفی روانشناسی جامعه‌شناسی اجتماعی تاریخی جغرافیایی ادبیاتی نجومی، بین سیاره‌ای، آموزشی، جنسی، جسمی، روحی، و حتی پرورشی است. بهترین پادکست فارسی دنیا البته بعد از رادیو دیو، چنل…
  continue reading
 
قهرمان این رمان توکا نام دارد که به‌واسطهٔ مطالعهٔ کتاب خاطرات یک جنایتکار مشهور، دچار نفرت از مدرسه و ریاضی شده و مصمم است تا مشابه «جنایتکارهای خشن، نترس و پول‌دار» باشد. این کتاب می‌کوشد تا در قالب یک روایت، ایی توکا در تبدیل شدن به چنین شخصیتی را نشان دهد. گیتی صفرزاده، نویسنده، گفته‌است که این کتاب «داستان پیچیده‌ای ندارد اما همهٔ مؤلفه‌هایی ک…
  continue reading
 
چرا داستان مینویسیم و میخوانیم - رادیو فیکشن -عمار پورصادق این تقریبا اولین اپیزود از موضوع -درباره داستان - هست. حتما و کم کم این بحثها با کمک شما شکل خواهد گرفت. به زودی مصاحبه با نویسنده های معاصر ایرانی در این رادیو شروع خواهد شد Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
  continue reading
 
داستان اجاره ممنوع - عمار پورصادق -رادیو فیکشن - داستان مبتلا به خیلی از ما در بخشهای بزرگی از زندگیست که به تنهایی خو کرده اند. این یک داستان آپارتمانی دیگر مانند بقیه نیست. **پادکست "رادیو فیکشن" — سفر به دنیای داستان‌ها و اندیشه‌ها** سلام به همه شما عزیزان، خوش آمدید به پادکست "رادیو فیکشن"، جایی که داستان‌ها به زندگی‌مان رنگ و بوی تازه‌ای می‌ده…
  continue reading
 
داستان افتادگیهایت را دوست دارم - رادیو فیکشن - عمار پورصادق - داستانی در تقابل فضاهای مهندسی و علوم انسانی در دانشگاه- داستان یک شرکت نرم افزاری و یک موسسه ی فرهنگی و آموزشگاه صنعت هوانوردی که توی یک دفتر اتفاق می افتد مدیریت شرکت و شرکت داری در 30 سال اخیر کار بسیار سختی است. چالشهای آدمها در مدیریت مجموعه ها واقعا شنیدنی و تجربه های آنها دیدنی ا…
  continue reading
 
داستان سامورایی تهران - عمار پورصادق یک داستان درباره ی نوجوانها و ارتباط آنها با جهان بزرگسالانرادیو فیکشن یک پادکست کمدی فلسفی روانشناسی جامعه‌شناسی اجتماعی تاریخی جغرافیایی ادبیاتی نجومی، بین سیاره‌ای، آموزشی، جنسی، جسمی، روحی، و حتی پرورشی است. بهترین پادکست فارسی دنیا البته بعد از رادیو دیو، چنل بی، رادیو مرز ، پاراگراف ، اسطوراخ ، ایستگاه فضا…
  continue reading
 
مواجه با مرگ افراد همیشه تراژدیه ولی اگر با کمدی مخلوط بشه میشه کمدی سیاه رادیو فیکشن یک پادکست کمدی فلسفی روانشناسی جامعه‌شناسی اجتماعی تاریخی جغرافیایی ادبیاتی نجومی، بین سیاره‌ای، آموزشی، جنسی، جسمی، روحی، و حتی پرورشی است. بهترین پادکست فارسی دنیا البته بعد از رادیو دیو، چنل بی، رادیو مرز ، پاراگراف ، اسطوراخ ، ایستگاه فضایی ، هاگیر واگیر ( هاگ…
  continue reading
 
افسانه های ایرانی - قسمت دوم - افسانه های گیلان - عمار پورصادق رادیو فیکشن - مادیان چهل کره #افسانه #روایت افسانه ها کاملا رفته است توی ژنهای ما. شاید امروز قصه های جن و پری را قبول نداشته باشیم ولی پدر بزرگها و مادربزرگها خیلی جدی اینها را باور داشتند و بر اساسش زندگی میکردند. قصه هایی مردسالار و گاهی زن ستیز و البته گاهی برعکس. قصه هایی که تمثیلی…
  continue reading
 
عقب ماندگی هر وقت میرم اینستا یا به قولی اینِستا حس عقب موندگی بهم دست می‌ده. میگم الان طرف میاد میگه: هنوز اینو داری استفاده می‌کنی؟ بابا تو چقد عقب مونده‌ای بعد حتی یه چیزی اندازه پیانو رو با طبر خورد میکنه. میره یه چیز کوچیک مث سیم ارتو دنسی میاره میگه: خوب عقب مونده‌ی عزیز با این پیانوهای ما هر وقت یه چیزی دلت خواست زمزمه میکنی اینم وصل به هوش …
  continue reading
 
Loading …

Hurtig referencevejledning